ای دوست مدد، خادم دربار تو باشم
با دست تهی در صف انصار تو باشم
یک برکت جانانه به عمر و نفسم ده
تا بانفسم مجری افکار تو باشم
آخر چه شده روزی من اینهمه کم شد
محروم ز یک لحظه ی دیدار تو باشم
ترسم بود این بار به منزل نرسانم
در وقت سفر در صف اغیار تو باشم
از آمدن و رفتن خود حاجتم این است
حتی به میان کفنم یار تو باشم
شاید که دگر میکده را درک نکردم
ساقی بده جامی که گرفتار تو باشم
پ. ن ) هر چی ناز کنی آقا بهت میاد ..
پ. ن ) میلادش مبارک...